نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

 

 بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com

می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟
 
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.
 
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟
 
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
 
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.
 
از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟
 
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
 
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.
 
نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.
 
که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
از من بریدی و از این آشیان پریدی...

((ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود...
ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم.
ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم... ))
 
امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود.
چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.
 
امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری...
چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
و علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را...
 
باور کن...
 
که دیگر باور نخواهم کرد عشق را... دیگر باور نمی کنم محبت را...
و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد...

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com



:: بازدید از این مطلب : 178
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
خزان تمامي ندارد وقتي گرمي دستانت را حس نمي کنم . خورشيد بي رمق است وقتي حرارت نگاهت را از من دريغ مي کني
گل زيبايي ندارد وقتي خنده بر لبانت نمي شکند اي هستي بخش با قدرت رود زندگي را دوباره جاري کن .
امروزوقت عاشقي است .لحظه ي دلدادگي است . فردا ديراست چون شايد نيايد .امروز مال ماست .چرا با عشق ان را متبرک نکنيم؟
چرا ساده نگيريم دوستت دارم را ؟دوستت دارم با قواعد پرواز . رها به سويت پرواز مي کنم و در اين اوج گيري مستانه فرشته ها را جا مي گذارم .
را هم جا مي گذارم . ساقه اي بود از يک گل نيلوفر ابي
که خود از باغ دلم
به تمناي نگاهي چيدم

بهاربيست                   www.bahar-20.comبهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.comبهاربيست                   www.bahar-20.com

دلم به وزن آفرینش گرفته است ... حدیث جدایی یا نزدیكی نیست ... ! قدر یكدیگر را نمی دانیم ... در دنیایی كوچك هر یك به اندازه قلب خویش گرفتاریم ... « از هیچ كس نمی پرسند چه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید ... از عادات انسانیش نمی پرسند ... از خویشتنش نمی پرسند ... » كاشكی مثل روزهای عید هر روزمان را .. هر لحظه مان را لبریز از عشق قناعت گونه صرف می كردیم ... و بین دلهایمان این همه گله دیوار نشده بود ... كاشكی روزهای واپسین عاشقی فرصتهای غنیمتمان بود ... یكدیگر را می فریبیم .. دل خویش را یك بار هم كه دریایی می كنیم طوفانی میشود ! می خورد به صخره ها می تازد... ویران می كند ... چرا ما یاد نگرفته ایم قانون وفاداری را .... چرا سخت شده است گذشت و گذشتن و دوست داشتن و دوست داشته شدن بی شائبه ... بی محابا ... بی پروا ... دلم گرفته است به وزن آفرینش

 بهاربيست                   www.bahar-20.com



:: بازدید از این مطلب : 200
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
روزگار شاد «اي.جي» در «مدرسه‌ی پرماجرا»
«روژين شاملو» يكي از مترجمان مجموعه‌ي «مدرسه‌ي پرماجرا» است. او درباره‌ي شخصيت اصلي اين مجموعه يعني «اِي.جِي» مي‌گويد: « «اِي.جِي» روح شاد و بازيگوشي دارد و اگرچه خودش مي‌گويد از مدرسه متنفر است؛ اما بدون اين‌كه خودش بداند، بهترين زمان زندگي‌اش را در مدرسه مي‌گذراند.»
به گزارش ايبنا نوجوان «روژين شاملو» متولد 1364 در تهران است و مدرك مهندسي برق و الكترونيك دارد؛ اما از آن‌جا كه از دوران كودكي به زبان انگليسي علاقه داشته، دوره‌هاي تخصصي ترجمه را نيز گذرانده است.

Open in new window
او درباره‌ي علاقه‌اش به كتاب گفت: «در دوران كودكي و نوجواني آنقدر كتاب مي‌خواندم كه يك روز پدرم از مديرمان خواست من را نصيحت كند كه كم‌تر كتاب بخوانم! اما در واقع من مطالعه را از پدر و مادرم ياد گرفته بودم چرا كه هر دو اهل مطالعه بودند. زماني هم دوست داشتم نويسنده شوم اما بعداً احساس كردم در كار ترجمه بيش‌تر مي‌توانم مفيد باشم.»

او درباره‌ي آشنايي‌اش با ادبيات كودك و نوجوان گفت: «من مدتي براي شناخت ادبيات مدرن به كلاس‌هايي مي‌رفتم آقاي «فريدون عمو‌زاده‌‌ خليلي» آن‌ها را اداره مي‌كرد. شركت در اين كلاس‌ها در شكل‌دهي نگاه من به ادبيات، به‌ويژه ادبيات كودك و نوجوان خيلي موثر بود. از آن به بعد كم كم به ترجمه‌ي آثار كودك و نوجوان كشيده شدم و كارم را از سال 1387 و با هم‌كاري انتشارات گام شروع كردم.»

ترجمه‌ي دو جلد از مجموعه‌ي «بچه‌هاي جست‌و‌جوگر بدانند» نخستين كتاب‌هاي اين مترجم براي بچه‌ها به حساب مي‌آيند. «قلعه‌ها و سياه‌چال‌ها» و «جاسوس‌ها و كاراگاهان» نام اين دو كتاب است. بد نيست بدانيد كه «قلعه‌ها و سياه‌چال‌ها» در كتاب‌نامه‌ي آموزشي رشد، از كتاب‌هاي مناسب براي مقطع ابتدايي شناخته شده است.

خانم شاملو، از مجموعه‌ي 12 جلدي مدرسه‌ي پرماجرا، 7 جلد را ترجمه كرده است.

«جشن شكلات»، «تالار دايناسورها»، «جنگ غذا»، «بين دو نيمه»، «بهترين فكر دنيا»، «شب شيطنت» و «قهرمان مدرسه» عناوين ترجمه شده توسط او هستند.

اين مترجم درباره‌ي «مدرسه‌ي پرماجرا» و موضوعش گفت: «خانم موسوي، مدير انتشارات گام، اين مجموعه را به من معرفي كردند و وقتي نخستين جلد آن را خواندم، خيلي از آن خوشم آمد و تصميم گرفتم آن را ترجمه كنم. همان موقع آرزو كردم كه كاش وقتي ما بچه بوديم هم كتاب‌هاي اين‌چنيني داشتيم.»

او در ادامه گفت: «اين مجموعه از زبان «اِي.جِي» يكي از دانش‌آموزان مدرسه روايت مي‌شود. او همه‌ي جلدهاي مجموعه را با اين جمله آغاز مي‌كند: «من از مدرسه متنفرم» اما در واقع بدون اين‌كه خودش بداند، بهترين لحظات زندگي‌اش را در مدرسه و با هم‌كلاسي‌هايش مي‌گذراند.»

خانم مترجم، علت جذابيت اين مجموعه را اين‌گونه توضيح مي‌دهد: «در اين مجموعه، معلم‌ها و مدير مدرسه، آدم‌هاي خشك و بد اخلاقي نيستند و بچه‌ها خيلي راحت با آن‌ها ارتباط برقرار مي‌كنند. مثلاً آقاي كلاتز كه مدير مدرسه است با اسكيت به مدرسه مي‌آيد و در اتاقش كيسه‌ي بكس آويزان كرده است. او هم‌چنين بچه‌ها را تشويق مي‌كند كه اگر بتوانند در يك هفته، يك ميليون مسأله‌ي رياضي را حل كنند، در مدرسه جشن شكلات برپا كنند. غير از دانش‌آموزان، شخصيت مسوؤلان مدرسه هم براي بچه‌ها جذابيت دارد.»

او افزود: «اين مجموعه تلاش مي‌كند، با زبان طنز، اطلاعات عمومي مفيدي به بچه‌ها بدهد. مثلاً روزي كه همه با هم به موزه‌ي تاريخ طبيعي مي‌روند اطلاعات خوبي كسب مي‌كنند. يا وقتي كه با همكاري هم مي‌توانند بعد از مدت‌ها تيم فوتبال مدرسه را به نتيجه برسانند، در واقع كار گروهي را ياد مي‌گيرند. به طور خلاصه مي‌توان گفت روح شاد و بازيگوش «اِي.جِي»، خلاقيت و طنز، تصويرسازي‌هاي زيبا و مرتبط و هم‌چنين پرهيز از شعار دادن باعث موفقيت اين كتاب ميان بچه‌هاست.»

اين مترجم، اكنون يك كتاب ديگر هم زير چاپ دارد. «تصميم‌گيري سريع» نام اين كتاب با موضوع روان‌شناختي است كه به گفته‌ي خودش، به دختران كمك مي‌كند تا در موقعيت‌هاي سخت سريع تصميم بگيرند و گزينه‌ي مناسب را انتخاب كنند.



:: بازدید از این مطلب : 168
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
هيلاري داف» هنرپيشه‌ي فيلم‌هاي كودكان و نوجوانان‌،‌ نخستين كتابش را به نام «اِكسير» منتشر كرد.
به گزارش ايبنا نوجوان «هيلاري داف» بازيگر آمريكايي سينماي كودك و نوجوان،‌ با همكاري نويسنده‌اي به نام «اِليزه آلن» نخستين كتابش را روانه‌ي بازار كتاب كرده است.
اين كتاب كه در ژانر ترسناك نوشته شده، «اِكسير» نام دارد و براي رده‌ي سني نوجوان منتشر شده است.

Open in new window
«هيلاري داف» بازيگر مشهور بيست و سه ساله درباره‌ي كتابش مي‌گويد: من هميشه به موضوع‌هاي ماورايي علاقه‌مند بودم، ‌از اشباح گرفته تا فرشته‌ها و مطمئن هستم همه‌ي مردم به ناشناخته‌ها علاقه‌مندند .

روزنامه‌ي نيويورك تايمز درباره‌ي اين كتاب نوشته است: در «اكسير» همه چيز هست، از عشق تا ماورا.

«اِكسير» داستان دختري هفده ساله به نام «كله‌آ ريموند» است كه به عكاسي خبرنگاري علاقه‌ي زيادي دارد. پدر «كله‌آ» كه يك سياستمدار است، در يك ماموريت انسان‌دوستانه ناپديد مي‌شود. «كله‌آ» در عكس‌هايي كه گرفته، تصوير مردي را مي‌بيند كه در بيش‌تر
عكس‌هاي او حضور دارد، اما هيچ‌گاه او را نديده است. اين دو يكديگر را ملاقات مي‌كنند و ... .

«هيلاري داف» با سريال «ليزي مك‌گواير» به شهرت رسيد و پس از آن در فيلم‌هايي مانند «تجارت‌خانه‌ي جنگ» و «جنگ خوراكي‌ها» ايفاي نقش كرد و به موفقيت‌هاي پياپي دست پيدا كرد.


:: بازدید از این مطلب : 194
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
ژوزه مورینیو حس می‌کند کنترل رئال مادرید کاملا در دست اوست و گفته می‌خواهد در برنابئو بماند: «اگر آنها اخراجم نکنند خواهم ماند.

هنگامی که برای چهار سال قرارداد امضا کردم هدفم این بود که به قراردادم احترام بگذارم.

هنگامی که تیمی مانند اینتر را برای پیوستن به رئال مادرید ترک می‌کنید، این کار را برای یک سال ماندن در رئال انجام نمی‌دهید.

می‌خواهم بمانم و اگر همه ما در باورمان برای این پروژه متحد باشیم، روشن است که خواهم ماند.»

از مورینیو پرسیدند آیا می‌تواند پس از مربی‌گری رئال مادرید، مربی یکی از رقیبان بزرگ اینتر شود یا نه و او گفت: «من هرگز نمی‌توانم مربی یوونتوس شوم، چرا که در اینتر بسیار خود را وقف تیم کردم، تا حدی که نتوانم دیگر مربی رقیب شوم.»



:: بازدید از این مطلب : 159
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
سومين نمايشگاه تخصصي كتاب كودك و نوجوان صبح امروز (27 بهمن) بدون حضور مسوولان و با صحبت‌هاي محسن يگانه‌كاري دبير اجرايي انجمن فرهنگي ناشران كودك و نوجوان در طبقه دوم شبستان مصلاي امام خميني (ره) تهران گشايش يافت.
به گزارش خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا)، نمايشگاه تخصصي كتاب كودك و نوجوان با همكاري معاونت فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي از امروز (27 بهمن) تا 6 اسفند برنامه‌ريزي شده و قرار بود وزير ارشاد نيز در مراسم گشايش آن حضور يابد كه به دليل انجام سفر استاني بوشهر بدون حضور وي مراسم برگزار شد.

در مراسم گشايش اين نمايشگاه محسن يگانه‌كاري دبير اجرايي انجمن فرهنگي ناشران كودك و نوجوان گفت: نمايشگاه با حضور 250 ناشر فعال در حوزه كودك و نوجوان برپا شده و كتاب‌ها براي كودكان و نوجوانان صفر تا 18 سال در نمايشگاه عرضه شده است.

وي افزود: علاوه بر تقسيم كتا‌ب‌ها براي 6 گروه سني، در هر گروه سني تقسيم‌بندي موضوعي نيز انجام شده و در مجموع 9 هزار عنوان در نمايشگاه عرضه شده است.

يگانه‌كاري با اشاره به عرضه كتاب در دو بخش غرفه‌هاي جداگانه و بخش متمركز نمايشگاه گفت: 50 غرفه به عرضه كتاب و برخي محصولات كمك‌ آموزشي و سرگرمي اختصاص يافته و در بخش متمركز نيز انجمن تعداد زيادي از كتاب‌هاي ناشران را به صورت يكجا عرضه كرده است.

به گفته وي زمان بازديد مردم از نمايشگاه ساعت 9 تا 19 روزهاي 27 بهمن تا 6 اسفند خواهد بود.

يگانه‌كاري درباره بخش كتاب‌هاي حراجي كه پيش‌تر از آن سخن گفته بود نيز توضيح داد: ناشران از اين بخش استقبال نكردند و هيچ كتابي براي عرضه در اين بخش در اختيار انجمن قرار نگرفت، اما بخشي از نمايشگاه به كتاب‌هاي ارزان اختصاص يافته و كتاب‌ها با تخفيف ويژه عرضه مي‌شود.، در مجموع تخفيف 20 درصد براي فروش عموم كتاب‌هاي نمايشگاه در نظر گرفته شده است.

دبير اجرايي انجمن فرهنگي ناشران كودك و نوجوان درباره اين موضوع كه آيا مصلي مكان مناسبي براي برگزاري اين نمايشگاه است يا نه و نيز خانواده بايد مسافت زيادي را از درب ورودي مصلي تا شبستان طي كنند، نيز گفت: ممكن است استقبال خوبي از نمايشگاه نشود، اما تصور ما اين است كه مردم مصلي را به عنوان محل نمايشگاه كتاب مي‌شناسند و كساني كه به نمايشگاه تهران مي‌آيند، الان هم خواهند آمد، البته چون تجربه اول برگزاري ما در اين نمايشگاه است، نمي‌توانيم پيش‌بيني دقيقي از اين موضوع داشته باشيم.

وي تصريح كرد: مكاني كه مصلي در اختيارمان قرار داده وسعت مطلوبي دارد و محوطه و پاركينگ نيز وجود دارد كه از نكات مثبت محل برگزاري نمايشگاه است.

يگانه‌كاري هزينه اجاره غرفه‌هاي نمايشگاه را 60 تا 100 هزار تومان براي هر متر عنوان كرد و افزود: غرفه‌هاي عرضه كننده كتاب 60 تا 80 هزار تومان و وسايل كمك آموزشي و سرگرمي حدود 100 هزار تومان براي هر متر غرفه پرداخت خواهند كرد.

دبير اجرايي انجمن فرهنگي ناشران كودك و نوجوان از توجه صدا و سيما به نمايشگاه كتاب كودك قدرداني كرد و عنوان كرد كه زماني كه به رييس سازمان صدا و سيما نامه نوشته وي شرايط مطلوبي براي پوشش خبري نمايشگاه فراهم كرده است.

وي همچنين هزينه برگزاري نمايشگاه را 130 ميليون تومان بر آورد كرد و گفت كه ممكن است اين مبلغ افزايش يابد.

نمايشگاه تخصصي كتاب كودك و نوجوان سال گذشته در مركز آفرينش‌هاي فرهنگي ـ هنري كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان برگزار شد، اما اجاره بالاي اين محل امسال مكان نمايشگاه را تغيير داد.
اين نمايشگاه از سوي انجمن فرهنگي ناشران كودك و نوجوان برگزار مي‌شود. 60 ناشر تخصصي كودك و نوجوان عضو اين انجمن هستند.

در صبح نخستين روز برگزاري نمايشگاه استقبال مطلوبي از نمايشگاه نشده‌ و برخي غرفه‌ها در حال آماده‌سازي است.

مراسم افتتاحيه نمايشگاه با استقبال خوب خبرنگاران همراه بود، اما تنها برخي مديران نشرهاي كودك و نوجوان همچون قدياني و محراب قلم در آن حضور يافتند.


:: بازدید از این مطلب : 139
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
خوانلو، بازیکن لوانته در آستانه مصاف این تیم با رئال مادرید در رقابتهای این هفته لالیگا به انتقاداز ژوزه مورینیو و تعدادی از ستاره های رئال پرداخته است.

او در مورد مورینیو گفت:« اگر مورینیو اندکی فروتن تر بود، مربی بهتری می شد. دی ماریا و اوزیل سعی در تحقیر ما داشتند.»

خوانلو که تیمش در رقابتهای جام حذفی با نتیجه 0-8 مغلوب رئال شده، در آستانه دیدار حساس این هفته رئال با لوانته گفت:« تعدادی از بازیکنان رئال اصلا فروتنی نداشتند و اشتباه هم کردند.دی ماریا و اوزیل سعی در تحقیر ما داشتند.»
خوانلو معتقد است که رئال با دست کم گرفتن آنها به بازی مقابل لیون فکر می کند و آخرین پیغامش را برای کهکشانی ها صادر کرد:«ساعت ده دقیقه به ده شنبه شب، شوک و نگرانی ای به رئالی ها وارد خواهد شد.»

 



:: بازدید از این مطلب : 143
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
شایعات اخیر در مورد رابطه تیره مورینیو و سرخیو راموس موجب شده تا شایعاتی در مورد احتمال پیوستن این مدافع ملی پوش اسپانیایی به میلان و حضور الکساندر پاتو، مهاجم برزیلی روسونری در سانتیاگو برنابئو منتشر شود.

شباهت سبک بازی پاتو با روبینیو و کاسانو موجب شده تا بسیاری اعتقاد داشته باشند حضور همزمان آنها در ترکیب میلان باعث کاهش تاثیر آنها در بازی تیم شان شود.

نشریه کوریه ره دلو اسپورت ادعا کرد کریم بنزما، مهاجم فرانسوی و ناموفق رئال، در تابستان آینده این باشگاه را ترک خواهد کرد و این فرصت را برای این باشگاه فراهم می کند تا پاتو را به خدمت بگیرند. در مقابل سرخیو راموس نیز می تواند به میلان برود و به این ترتیب نیازهای هر دو باشگاه برطرف شود.




:: بازدید از این مطلب : 162
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
زین الدین زیدان هرگز دست از تمجید از رونالدو نکشیده است. اکنون و پس از خداحافظی رونالدو از دنیای فوتبال زی زو تصمیم گرفت تا تمجید ویژه ای از «پدیده» داشته باشد.

مشاور کنونی فلورنتینو پرس در صحبتهایی رونالدو را ستاره شماره یک دنیای فوتبال خواند:« رونالدو بهترین بود. زمانی که رونالدو از دنیای فوتبال خداحافظی کرد از خودم پرسیدم که شاید او می توانست بیش از اینها خدمت کند.من رونالدو را به خوبی می شناسم و معتقدم که او می توانست خیلی بهتر از اینها باشد.او فوتبالیستی فوق العاده بود و می توانست به چیزهای دست بیابد که کسی نمی تواند حتی تصور آنها را داشته باشد.رونالدو ویژگی های یکتایی داشت که به آسانی یک موقعیت نصفه و نیمه گل را مبدل به گلی خارق العاده می کرد.»

زی زو در ادامه تمجیدهایش از ستاره برزیلی گفت:« درمقابل دروازه بان حری، رونالدو یک پدیده بود. کسانی که بازی او را دیده اند، می دانند که من از چه صحبت می کنم.توصیف این موضوع با کلمات آسان نیست.باید بازی رونالدو را دید و فهمید که من اصلا اغراق نمی کنم.»

زیزو در ادامه صحبتهایش که در ستونی در مجله فرانس فوتبال منتشر شد، گفت:« او بهترین بازیکن نسل خودش بود. او این حرفه را مثل یک برزیلی می دید، بازیکنی حرفه ای ولی در پایان، فوتبال یک بازی برای او بود.»

Zidane y Ronaldo celebran un gol



:: بازدید از این مطلب : 150
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
 بر اساس گزارش لا اينفورماسيون ، در دهه گذشته شمار كودكاني كه در اسپانيا ، "ايكر " نامگذاري شده اند افزايش يافته است كه بدون شك يكي از دلايش ، نام كاپيتان فعلي رئال مادريد و تيم ملي اسپانيا بوده است .
 به گزارش مرجع خبری رئال مادرید  در مادريد نامگذاري "ايكر" بر روز بچه ها از 117 تا در دهه 90 ، به 1768 تا در دهه گذشته افزايش يافته است ،‌يعني 15 برابر شده است . نكته جالب اين جاست كه نام ايكر در بارسلونا افزايش چشمگيرتري داشته است و از 122 تا به 2904 تا رسيده است ، يعني تقريبا 24 برابر بيشتر .
 با توجه به اين كه ايكر يك نام باسكي است ، در دهه گذشته محبوبيت چنداني ميان مادريدي ها و کاتالونیایی ها نداشته است اما در دهه گذشته ، به يكي از نامهاي محبوب ميان مردم اسپانيا مبدل شده است .



:: بازدید از این مطلب : 154
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
لئوناردو، مربی اینتر بر این باور است که رونالدو اسطوره‌ای بهتر از لیونل مسی بارسلونا بود.

این مهاجم برزیلی دوشنبه از فوتبال خداحافظی کرد و لئوناردو که در تیم ملی برزیل با او هم‌بازی بود گفت رونالدو در رده افرادی مانند دیه‌گو مارادونا و پله قرار می‌گیرد.

لئوناردو گفت: «به نظرم او بهترین مهاجم تاریخ فوتبال بود. مسی دارد به سطوح بالایی می‌رسد اما پس از مارادونا و پله، به نظرم رونالدو قرار می‌گیرد.

نشست خبری او را دنبال کردم. انگار که نمادی را داشتیم از دست می‌دادیم. او را می‌شناسم و می‌دانستم چه اتفاقی دارد می‌افتد، اما او در کنار بهترین‌ها خواهد ماند.»

اینتر امشب در آرتمیو فرانکی به مصاف فیورنتینا می‌رود: «ایده من در فوتبال این است که همیشه پیروز شوید، اما عالی هم بازی کنید. چه در خانه و چه در بیرون از خانه بازی کنید، اگر تیمی متخصص و قوی داشته باشید برایتان فرقی نمی‌کند.

تیم باید برای ضربه زدن به حریف بازی کند. ما کیفیت این کار را داریم.»





:: بازدید از این مطلب : 135
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
 گوتی، هافبک بشیکتاش گفته دوست داشت زیر نظر ژوزه مورینیو در رئال مادرید کار کند.

ملی‌پوش سابق اسپانیایی پس از 15 سال بازی در رئال مادرید به تیم ترکیه‌ای رفت. این بازیکن 34 ساله گفته دوست داشت فصل دیگری در رئال می‌ماند: «اولین بازی خود را زیر نظر خورخه بالدانو انجام دادم، و ژوزه مورینیو یکی از بهترین مربیان دنیاست. بله، دوست داشتم در این رئال مادرید در کنار خریدهای جدید و زیر نظر این مربی بازی کنم. می‌توانستم زیر نظر مورینیو بازی‌های زیادی انجام دهم.»

گوتی گفته از این که بازیکنان جدید به این ترتیب به زندگی در اسپانیا عادت کرده‌اند شگفت‌زده است: «دی‌ماریا و اوزیل شگفت‌انگیز هستند. آنها عالی تطابق یافته‌اند و بسیار به رئال مادرید کمک می‌کنند. می‌توان این ترکیب را سال‌ها نگه داشت، با مربی‌ای که بسیار به آنها اعتماد دارد.»



:: بازدید از این مطلب : 142
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند...



:: بازدید از این مطلب : 157
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

جواب سلام را با عليک بده ،

 جواب تشکر را با تواضع،

جواب کينه را با گذشت،

جواب بي مهري را با محبت،

جواب ترس را با جرأت،

جواب دروغ را با راستي،

جواب دشمني را با دوستي،

جواب زشتي را به زيبايي،

جواب توهم را به روشني،

جواب خشم را به صبوري،

جواب سرد را به گرمي،

جواب نامردي را با مردانگي،

جواب همدلي را با رازداري،

جواب پشتکار را با تشويق،

جواب اعتماد را بي ريا،

جواب يکرنگي را با اطمينان،

جواب مسئوليت را با وجدان،

جواب حسادت را با اغماض،

جواب خواهش را بي غرور،

جواب دورنگي را با خلوص،

جواب بي ادب را با سکوت،

جواب نگاه مهربان را با لبخند،

جواب لبخند را با خنده،

جواب دلمرده را با اميد،

جواب منتظر را با نويد،

جواب گناه را با بخشش،

جواب عشق را با عشق

هيچ وقت هيچ چيز و هيچ کس رو بي جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابي بدي يه روزي یه جوري يک جايي به توبازميگردد  .



:: بازدید از این مطلب : 179
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

پول میتونه سرگرمی رو بخره اما نه شادی رو.

پول میتونه رختخواب رو بخره اما نه خواب رو.

پول میتونه غذا رو بخره اما نه اشتها رو.

پول میتونه دارو رو بخره اما نه سلامتی رو.

پول میتونه وسیله آرایش بخره اما نه زیبایی رو.

پول میتونه خدمتکار بخره اما نه دوست رو.

پول میتونه پست(مقام)رو بخره اما نه بزرگی رو.

پول میتونه نوکری رو بخره اما نه وفاداری رو.

پول میتونه قدرت رو بخره اما نه اعتبار رو.



:: بازدید از این مطلب : 286
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
سنگ ................ پس از رها کردن!

حرف .................. پس از گفتن!

موقعيت................. پس از پايان يافتن!

و زمان ................. پس از گذشتن!



:: بازدید از این مطلب : 148
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
در دشمنی دورنگی نیست . کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنجا كه چشمان مشتاقی برای انسانی اشك می ریزد، زندگی به رنج كشیدنش می ارزد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن ! پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند ولی قلبش سیاه میشود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من چیستم؟ لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه امید بندم در این زندگانی که در نا امیدی سر آمد جوانی سرآمد جوانی و ما را نیامد پیام وفایی از این زندگانی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آیا در این دنیا کسی هست بفهمد که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟ چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم و هنگامی تشنه آتش شدم، که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از دیده به جاش اشک خون می آید دل خون شده ، از دیده برون می آید دل خون شد از این غصه که از قصه عشق می دید که آهنگ جنون می آید

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چو کس با زبان دلم آشنا نیست چه بهتر که از شکوه خاموش باشم چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر که از یاد یاران فراموش باشم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد، آدمی را همواره در پی گم شده اش، ملتهبانه به هر سو می کشاند * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ارزاني چه کسی میگوید که گرانی اینجاست؟ دوره ارزانی است؟ چه شرافت ارزان! تن عریان ارزان! و دروغ از همه چیز ارزانتر!آبرو قیمت یک تکه نان و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان!!!!!!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استوار ماندن و زیر هر باری نرفتن ، دین من است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

توانا ترین مترجم کسی است که: سکوت دیگران را ترجمه کند!شاید سکوتی تلخ گویای دوست داشتنی شیرین باشد...



:: بازدید از این مطلب : 139
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

دو چيز را هرگز فراموش نکن :

1-خدا 2- مرگ

دوچيز را زود فراموش کن :

1-بدي ديگران در حق خودت 2- خوبي خودت در حق ديگران

چهار چيز را بيش از پيش نگه دار :

1- شکمت را سر سفره مردم 2- زبانت را در جمع

 -3چشمت را در خانه دوستان 4- دلت را در سر نماز



:: بازدید از این مطلب : 145
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

دوشنبه

الان رسیدیم خونه بعد از مسافرت ماه عسل و تو خونه جدید مستقرشدیم.

خیلی سرگرم کننده هست این که واسه ریچارد آشپزی می‌کنم . امروز می‌خوام یه جور کیک درست کنم که تو دستوراتش ذکر کرده 12 تا تخم مرغ رو جدا جدا بزنین ولی من کاسه به اندازه‌ی کافی نداشتم واسه‌ی همین مجبور شدم 12 تا کاسه قرض بگیرم تا بتونم تخم مرغ‌ها رو توش بزنم .

سه ‌شنبه

ما تصمیم گرفتیم واسه‌ی شام سالاد میوه بخوریم . در روش تهیه‌ی اون نوشته بود « بدون پوشش سرو شود » (dressing= لباس ، سس‌زدن) خب من هم این دستور رو انجام دادم ولی ریچارد موقع سرو سالاد من رو یک جور عجیب و شگفت زده نگاه میکرد.

چهارشنبه

من امروز تصمیم گرفتم برنج درست کنم و یه دستور پخت هم پیدا کردم واسه‌ی این کار که می‌گفت قبل از دم کردن برنج کاملا شست ‌وشو کنین.

پس من آب‌ گرم ‌کن رو راه انداختم و یه حموم حسابی کردم قبل از این که برنج رو دم کنم .

ولی من آخرش نفهمیدم این کار چه تاثیری تو دم کردن بهتر برنج داشت .

پنج ‌شنبه

باز هم امروز ریچارد ازم خواست که واسه‌ش سالاد درست کنم. خب من هم یه دستور جدید رو امتحان کردم .

تو دستورش گفته بود مواد لازم رو آماده کنین و بعد اونو روی یه ردیف کاهو پخش کنین و بذارین یه ساعت بمونه قبل از این که اونو بخورین.

خب منم کلی گشتم تا یه باغچه پیداکردم و سالادمو روی یه ردیف از کاهوهایی که اون جا بود پخش و پرا کردم و فقط مجبور شدم یه ساعت بالای سرش بایستم که یه دفعه یه سگی نیاد اونو بخوره. ریچارد اومد اون جا و ازم پرسید من واقعا حالم خوبه؟؟

نمی‌دونم چرا ؟ عجیبه !!! حتما خیلی تو کارش استرس داشته. باید سعی کنم یه مقداری دلداریش بدم.

جمعه

امروز یه دستور پخت راحت پیدا کردم. نوشته بود همه‌ی مواد لازم رو تو یه کاسه بریز و بزن به چاک (beat it = در پخت و پز : مخلوط کردن ، در زبان عامیانه : بزن به چاک)

خب منم ریختم تو کاسه و رفتم خونه‌ی مامانم.

ولی فکر کنم دستوره اشتباه بود چون وقتی برگشتم خونه مواد لازم همون جوری که ریخته بودمشون تو کاسه مونده بودند.

شنبه

ریچارد امروز رفت مغازه و یه مرغ خرید و از من خواست که واسه‌ی مراسم روز یک ‌شنبه اونو آماده کنم ولی من مطمئن نبودم که چه جوری آخه می‌شه یه مرغ رو واسه یک‌ شنبه لباس تنش کرد و آماده اش کرد .

قبلا به این نکته تو مزرعه ‌مون توجهی نکرده بودم ولی بالاخره یه لباس قدیمی عروسک پیدا کردم و با کفش‌های خوشگلش ... وای من فکر می‌کنم مرغه خیلی خوشگل شده بود.

وقتی ریچارد مرغه رو دید اول شروع کرد تا شماره‌ی 10 به شمردن ولی بازم خیلی پریشون بود.

حتما به خاطر شغلشه یا شایدم انتظار داشته مرغه واسه ‌ش برقصه.

وقتی ازش پرسیدم عزیزم آیا اتفاقی افتاده؟

شروع کرد به گریه و زاری و هی داد می‌ زد آخه چرا من ؟ چرا من؟

هووووم ... حتما به خاطر استرس کارشه ... مطمئنم



:: بازدید از این مطلب : 144
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

نقاش من به تابلوی خود سری بکش

امشب مرا به منظره ی دیگری بکش

آری غروب فکر بدی نیست پس مرا

در یک فضای مبهم خاکستری بکش

بگذار تا به لرزه بیفتد خطی سیاه 

چشم انتظار و دل نگران پیکری بکش

بر روی بوم دور تر از من قدم زنان

ساعت حدود هفت که شد دختری بکش

وقتی عبور می کند از پیش چشمهام

تو لا به لای رهگذاران یک پری بکش

از من نپرس شکل پری را عزیز من

تصویر خویش را که خودت از بری بکش

این رنگ و این قلم تو خودت را برای من

آنطور که دل همه را می بری بکش

حالا که جای چشم تو دریا کشیده ای

غرقم نکن به جای مژه بندری بکش

من فکر می کنم که تو هم عاشقم شدی

یک منظره از این همه خوش باوری بکش

باید تو را صدا کنم اما بدون گل؟

در دستهام شاخه ی نیلوفری بکش

آن کیست با تو می رود او... من که نیستم؟

این لحظه را کنار کس دیگری بکش

من داد می زنم که کجا می روی بمان

بنشین برای تابلوات آخری بکش

و سالهاست بی تو نشستم در این غروب

نقاش من به تابلوی خود سری بکش

مهدی مردانی



:: بازدید از این مطلب : 146
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

.

.

 .

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.

برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟

مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم.

مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند.

برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.

بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید …



:: بازدید از این مطلب : 135
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

آهای تو که یه «جونم»ت ، هزار تا جون بها داره

بکش منو با لبی که بوسه شو خون بها داره

 بذار حسودی بکشه ، رقیبو وقتی می کشه

سرش توو کار خودشه ، چی کار به کار ما داره ؟

 سرت سلامت اگه باز میخونه ها بسته شدن

با چشم مست تو آخه ، به می کی اعتنا داره ؟

 این همه مهربونی رو از تو چطور باور کنم ؟

تو این قحط وفا که عشق ، صورت کیمیا داره

 حرف «من» و «تو» رو نزن ، ای من و تو یه جون ، دو تن

بدون که از تو عاشقت ، فقط سری سوا داره

 خوشگلا ، خشگلن ولی باز تو نمی شن ، کی میگه

خوشگل ِ خالی ربطی با خوشگل ِ خوشگلا داره ؟

 کی گفته ماه و زهره رو که شکل چشمای توان ؟

چه دخلی خورشیدای تو به اون ستاره ها داره ؟!

 توو بودن و نبودنت ، یه بغض ِ سنگین باهامه

آسمونم بارونیه تا دلم این هوا داره

من خودمم نمی دونم که از کی عاشقت شدم

چیزی که انتها نداشت ، چه طوری ابتدا داره ؟

نترس از اینکه عشق من با تو یه روز تموم بشه

چیزی که ابتدا نداشت ، چه طوری انتها داره ؟!

حسین منزوی



:: بازدید از این مطلب : 151
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

سگ مَحَلَم میکنی

غافل از آنکه

سگ، اهلی ِ محله میماند

دل ِ من، سگ

دل ِ تو، محله اش . . . !



:: بازدید از این مطلب : 160
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

 

دیشب یهو دلم کودتا کرد !

تورو میخواست لامصصب ...

دوره ی دموکراسی گذشته ، سرکوبش کردم !



:: بازدید از این مطلب : 149
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

نترس !

به آسمان گفته ام زمین نیاید

به زمین هم گفته ام دهان باز نکند

تو فقط بگو

دوستت دارم . . .

 



:: بازدید از این مطلب : 165
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

 

فارسی می نویسیم ، بی سواد ها هم بخوانند !

از روزي كه چشم باز كرده ايم به ما  گفته اند بايد يك زبان رسمي داشته باشيم ٬ فكر مي كرديم همه كشورهاي دنيا با يك زبان اداره مي شوند، در مدارس آنها فقط به يك زبان تدريس مي شود٬ تا جايي جمود فكري داشتيم كه فكر مي كرديم درس خواندن فقط براي فارسي ياد گرفتن است و هر كس فارسي بلد باشد در حد اعلاي فهم و درك است هراز گاهي هذيان مي شنيديم شعرهاي حيدرباباي شهريار نظمهاي منزوي و ... خيلي خنده دار مي آمد مگر نوشتن و خواندن به زبان تركي هم ممكن است ؟ مگر شهريار سواد ندارد كه تركي مي نويسد؟

 هر قدر در زبان فارسي غوطه ورمان كردند به همان اندازه به زبان مادري مان بدبين شديم و گفتيم تركي هم شدزبان ؟! چرا كه علم را به زبان فارسي و فحش را به زبان تركي ياد گرفتيم و ما را از تعلم به زبان تركي دور نگه داشتند و لاجرم از فحشهاي ركيكفارسي هم دور مانديم .جديت را در زبان فارسي و هزل و تمسخر را در زبان تركي يافتيم ٬ چرا كه داده ها غير از اين نبود.

جديت زبان تركي و هزل و تمسخر زبان فارسي را از جلوي چشم ما دور كردند٬ تا آنكه ما شيفته زبان فارسي شديم و متنفر از زبان مادري و اين براي فارسي زدگي و تركي گريزي ما كفايت مي كرد. اما وقتي به شهرهاي فارسي زبان مسافرت كرديم ديديم كه موضوع از قرار ديگري است اصلأ زبان ما محكوم به نابودي است . چوپان بي سواد فارسي زبان خيلي راحتر از ليسانس ترك زبان ما اظهار نظر مي كند و من ترك به خاطر ترك بودن لهجه ام با هزار شرم و حيا فقط او را تصديق مي كنم. اگر با لهجه تركي حرف بزنيم مي گويند تو اول برو لهجه ات را درست كن بعد.

فهميديم كه محكوم به فنائيم. عده اي عكس العمل انفعالي نشان دادند و سعي كردند هر چه بيشتر به زبان فارسي و لهجه تهراني آن ( نه افغاني) روي بياورند تا از تحقير و عقب ماندگي جان سالم بدر ببرند و اگر در مورد خودشان ميسور نبود فرزندانشان را از بدو تولد فارسي ياد دادند تا از ذلت ترك بودن نجاتش دهند.

21 فوریه ، روز جهانی زبان مادری

این روز را تبریک بگوییم تا تسلیت ؟!     

 



:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

شروع خوبی است ... من که آخر کار را روشن می بینم :|

امروز – زنگ ِ ورزش :

 نرمش  و شمردن تعداد ِ حرکت ها :  یک ... دو ... سه ، گفتن های دبیر ورزش همانا ، و قطع کردن ِ صدای دبیر با فریادهای من که : بـــیر ، ایکی ، اوچ ...

و بعد فریاد بلند ِ بچه ها : بیر ، ایکی ، اوچ ...

کسی به خودش اجازه نداد که فارسی بشمارد...وقتی که خودمان زبان داریم ، زبان ِ اجنبی چرا ؟!  لذتی ندارد که :|

دبیران در حیاط چنان نگاهمان می کردند که تاکنون چنان غروری را ندیده اند ...!

 



:: بازدید از این مطلب : 188
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
 

یه عشقی هم نداریم ولنتاین به هم کادو بدیم ...!

 

 



:: بازدید از این مطلب : 153
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

 

با تو زیر ِ بارانم

چتر برای چه ؟

خیال که خیس نمیشود ... !

 

 



:: بازدید از این مطلب : 176
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

هر وقت ایرانسل بهم sms میده...

یاد آیه شریفه ی:[ نحن اقرب الیک من حبل الورید] میفتم!



:: بازدید از این مطلب : 166
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()