این شعر را چندی پیش عرض کرده بودم، ولی به تازگی با کمی تغییر میخواهم برای اولین بار وبلاگیش کنم . باشد که مقبول دوستان افتد .
اگر از لطف و صفا نیست مرا یاری تو مکن از جور و جفا بیش مرا خواری تو
پی یاری که شود شانه ی او تکیه گهم ز بَر ِ شانه ی من دور شو چون باری تو !
ز نجابت ز وفا شهرت اسبان و سگان صفت و خصلت نیکی بنما ! داری تو ؟
بشنیدم سر هر گنج،نگهبان ماریست ز وجودت گوهری کو ؟ ز چه پس ماری تو؟
دلبران گردن و سر تحفه دهند عاشق را به چه جرمی،به سر و گردن من داری تو ؟
همه حاضر شده در مجلس تو روبهکان برو منبر!! که دگر نیست چو مکاری تو !!
دل من گفت همانیست ،پی اش بودی « حقیر »
( نون ) را ( یاء ) دید و دیر آگه شد ،ناری تو !
منظور از (نون) حرف ( ن ) و منظور از (یاء) حرف ( ی ) میباشد.
:: بازدید از این مطلب : 149
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0